خداوند ما و شما را از فتنه‏ها مصون دارد. به ما و شما روح یقین عنایت کند و همه ما را از بد عاقبتى، در پناه خود حفظ کند.

 

خدا با ما است، به همین خاطر ما نیازى به غیر او نداریم.

 

حق با ماست، از این رو از روگردانى دیگران هراسى نداریم.

 

ما تربیت یافتگان خداییم و بقیه مخلوقات، تربیت یافتگان ما هستند.

 

آقایان! چه شده است که در تردید به سر مى‏برید و در حیرت خود سرگردانید! (از شما بعید است).

 

آیا توجه نکردید که خداوند از زمان آدم تاکنون مراکزى را قرار داد تا آن‏ها را قصد کنید و نشانه‏هایى را برایتان نصب کرد تا به واسطه آن‏ها هدایت شوید؟

 

هرگاه نشانه‏اى گم شد، نشانه‏اى دیگر جایگزین آن مى‏شود.

 

هرگاه ستاره‏اى افول مى‏کرد، ستاره‏اى دیگر طلوع مى‏کند.

 

 

متأسفانه زمانى که پدرم فوت کرد، گمان کردید که خداوند متعال دینش را باطل کرد و واسطه میان خود و خلقش را از میان برداشت!

 

 

پدرم با سعادت کامل درگذشت. او روش و سیره پدرانش را قدم به قدم پیروى کرد.

 

 

اکنون نیز وصیت و علم او نزد من است. من جانشین و جایگزین او هستم.

 

 

اگر چنین نبود که اراده خدا بر پوشیده ماندن فضایل ما مغلوب نمى‏شود و اسرارش فاش نمى‏گردد، عظمت ما آشکار مى‏شد و عقل‏هاى شما را مبهوت خود مى‏کرد و شک و تردیدهایتان را از بین مى‏برد.

 

 

پس از خدا بترسید و تسلیم اوامر ما شده و مسائل را به ما واگذارید.

 

صدور و یا عدم صدور امر از و ظیفه ماست.

 

 

در صدد کشف امورى که از شما پوشیده شده است، نباشید.

 

 

از صراط مستقیم به راست و چپ منحرف نشوید.

 

 

توجّه‏تان را نسبت به ما براساس محبت و سنت‏هاى روشن شرعى قرار دهید.

 

آرى اگر محبت و علاقه و دلسوزى ما نسبت به شما نبود، از ارتباط و گفت و گوى با شما به امتحانات الهى مشغول مى‏شدیم.

 

دختر رسول خداصلى الله علیه وآله براى من الگوى مناسبى است.(2)

 

 

به زودى جاهل گمراه، لباس عملش را به تن خواهد کرد.

 

 

خداوند همه ما و شما را به واسطه رحمتش از مهلکه‏ها، بدى‏ها و آفت‏ها دور کند.

 

 

زمان ما سخت‏ترین زمان‏ها است.

 

 

اى محمد بن على خداوند عزّوجل فراتر از آن چیزى است که او را مى‏ستایند. او را منزه دانسته و ستایش مى‏کنم.

 

 

ما شرکاى او در علم و قدرتش نیستیم. بلکه کسى غیر از او از علم غیب خبر ندارد.

 

 

 

و من و تمام پدرانم از اولین که عبارتند از آدم و نوح و ابراهیم و موسى و غیر ایشان از پیامبران و از آخرین که محمد فرستاده خدا و على بن ابى طالب و حسن و حسین و غیر ایشان از ائمه گذشته صلوات اللَّه علیهم اجمعین تا روزگار من و پایان دوره من، همه و همه بندگان خداوند عزّوجلّ مى‏باشیم.

 

 

اى محمد بن على! جاهلان و بى‏خردان از شیعیان، ما را اذیت مى‏کنند و همین طور کسانى که بال مگس بر دین آنان رجحان دارد.

 

 

 

شهادت مى‏دهم که خدایى جز اللَّه نیست و براى شهادت بر اعمال کافى است. شهادت مى دهم بر محمد که فرستاده اوست و ملائکه و انبیاء و اولیایش.

 

 

تو را و همه آن‏ها که از نوشته من باخبر خواهند شد، شاهد مى‏گیرم که من بیزارم از تمام کسانى که مدعى‏اند ما علم غیب مى‏دانیم یا در ملک خدا با او شریک هستیم و یا براى ما جایگاهى غیر از شأنى که خداوند برایمان عنایت کرده است و ما را براى آن خلق نموده، در نظر بگیرد.

 

 

بنابراین هر کسى که از نوشته من باخبر شود و به آنچه که امر کردم و از آنچه که نهى نمودم، باز نگردد، پس لعنت خدا و بندگان صالحى که از آن‏ها نام بردم بر او حلال خواهد شد.

 

 

من از کورى بعد از بینایى و گمراهى بعد از هدایت و از اعمال و فتنه‏هاى هلاک کننده به خدا پناه مى‏برم.

 

 

بنگر که چگونه در فتنه‏ها سقوط مى‏کنند و در تحیّر و سرگردانى مى‏گردند. به راست و چپ مى‏روند و از دینشان فاصله مى‏گیرند. آیا آن‏ها در مورد حق دچار تردید شده‏اند؟ یا عناد مى‏ورزند؟ یا این‏که از روایات راست و خبرهاى صحیحى که به آن‏ها رسیده است، بى‏خبرند؟ یا این‏که آن‏ها را مى‏دانند اما از یاد برده‏اند؟

أ

 

آیا نمى‏دانند که خدا زمین را خالى از حجت نمى‏کند؛ حجتى که یا ظاهر است یا پنهان و در پرده.

 

 

تا این‏که دوره امام قبلى یعنى حسن بن على‏علیه السلام تمام شد، او جاى پدرش نشست و به راه حق و راست هدایت کرد.

 

 

نور درخشان و ماه تابانى بود.

 

 

خداوند او را براى علم خودش انتخاب کرده بود.

 

 

 

او با روش پدرانش زندگى کرد؛ قدم به قدم بر عهد و پیمان و وصیتى که هر وصى بعد از خودش کرد، عمل نمود.

 

 

 

 

جانشینى که خدا او را تا مدتى پنهان کرده بود و مکانش را مخفى داشته است. البته همه این‏ها با قضاى حتمى قبلى او و قدر جارى او صورت گرفت.

 محل استقرار جانشینى و فضایل آن در ما است.

 

اگر خداوند به چیزى که از آن منع کرده است اجازه مى‏داد و آنچه را که از حکم حکیمانه‏اش جارى کرده است، برمى‏داشت، حق را آشکارا و با آراستگى تمام و ادّله روشن و نشانه‏هاى واضح ظاهر مى‏کردم. آن وقت آن حجّت پنهان از خودش پرده برمى‏داشت و ادّله خود را بیان مى‏کرد.

 

 

لکن آنچه که قدرت خدا است مغلوب نمى‏شود و اراده او برنمى‏گردد و کسى نمى‏تواند از توفیقش سبقت بگیرد.

 

 

آن‏ها باید از هوس‏هاى نفس خود تبعیت نکنند و به اصل خودشان که بر آن بوده‏اند بازگردند.

 

 

آنچه را که خداوند پوشانیده است، جست و جو نکنند؛ زیرا در این صورت به معصیت مى‏افتند.

 

 

ستر خدا را برندارند؛ زیرا پشیمان مى‏شوند.

 

 

شیعیان باید بدانند که حق با ما و در میان ماست. کسى غیر از ما آن را بیان نمى‏کند، مگر دروغگوى افترا زننده و کسى غیر از ما مدعى آن نمى‏شود مگر گمراه سرگردان.

 

 

بنابراین بیش از آنچه را که در باب امامت گفتم، نخواهید. و به اشاره کردن من قناعت کنید. و انتظار تصریح و توضیح نداشته باشید.

 

 

اى جعفر آیا به ارثیّه من دست دراز مى‏کنى؟

جعفر از این حرف متحیر و مبهوت شد.

 

 

زمانى که جده امام زمان و همسر امام على النقى‏علیه السلام وصیت کرد که او را در خانه خودش دفن کنند، جعفر اجازه دفن نمى‏داد و مى‏گفت که خانه به من رسیده است و اجازه دفن کسى را نمى‏دهم. امام‏علیه السلام دوباره از نقطه نامعلومى پیدا شد و فرمود: «جعفر اینجا خانه توست؟» و ناپدید شد.

 

 

متوجه تمام مطالب آن و تناقض گویى‏هایى که در نامه جعفر بود و خطاهاى تکرارى آن، شدم.

 

 

خداوند اراده کرده است که حق را تمام کند و باطل را از بین ببرد.

 

 

بى‏شک خداوند امامت و اطاعت نویسنده نامه را نه بر مخاطب آن و نه بر تو و نه بر احدى از مخلوقاتش واجب نساخته است.

 

 

اى احمد - که خدا تو را مورد رحمت خویش قرار دهد - بى‏تردید خداوند متعال مخلوقش را بى‏دلیل نیافریده است و آن‏ها را سر خود رها نکرده است. بلکه آن‏ها را با قدرت خویش آفریده و آن‏ها را مجهّز به اسبابى چون گوش و چشم و روح و عقل کرده است. بعد از آن، پیامبرانى را جهت بشارت دادن و ترساندن ایشان برانگیخت تا آن‏ها را به اطاعت او امر کرده و از معصیتش نهى کنند. آن دسته از اوامر الهى و دینى را که با عقل‏هایشان درک نمى‏کردند، به ایشان بیاموزند. کتاب‏هایى را بر ایشان نازل کرد و ملائکه‏اى را میان خود و ایشان مأمور ساخت. زیرا ایشان را بر دیگران فضلیت داده بود و آن‏ها را به دلیل‏هاى روشن و نشانه‏هاى غالب مجهّز کرده بود.

 

 

 

یکى از آن‏ها کسى بود که آتش را براى او خنک و دلنشین ساخت و او را به دوستى خود انتخاب نمود.

 

 

دیگرى نیز کسى بود که به وفور با او سخن گفت و عصایش را اژدهاى آشکارى قرار داد.

 

برخى نیز با اذن و اجازه خدا مردگان را زنده مى‏کرد و کور مادرزاد و افراد مبتلا به پیسى را شفا مى‏داد.

 

به برخى نیز سخن گفتن با پرندگان را آموخت و از تمام امور او را بهرمند ساخت.

 

 

در نهایت نیز محمدصلى الله علیه وآله را براى مورد رحمت قرار دادن عالمیان برانگیخت. نعمتش را با بعثت او تمام کرد و نبوتش را با او خاتمه داد و او را به سوى تمامى انسان‏ها فرستاد.

 

 

بعد از انجام رسالت از دار دنیا رفت. در حالى که ستوده و سعادتمند بود.

 

 

بعد از خودش، امر خلافت را به برادر و پسر عمویش و وصى و وارثش على بن ابى طالب‏علیه السلام و اگذار کرد. بعد از او نیز به فرزندانش، یکى بعد از دیگرى منتقل ساخت.

 

 

دینش را با وجود آن‏ها زنده نگه داشت و نور هدایتش را با آن‏ها به اتمام رساند.

 

 

میان آن‏ها و برادران و پسر عموهایشان و تمام نزدیکانشان تفاوت فاحشى قرار داد تا حجّت الهى از غیر حجت و امام از مأموم شناخته شود و مشتبه نشود. به این صورت که آن‏ها را از گناهان مصونیت بخشید و از عیب‏ها پیراسته ساخت و از پلیدى‏ها دور کرد و از اشتباهات پاک نمود و آن‏ها را گنجینه علم و امانت‏دار حکمت و محل استقرار سرّش قرار داد و آن‏ها را با ادّله مختلف یارى کرد. و اگر این تفاوت‏ها نبود، همه مردم یکسان مى‏شدند و هر کسى مدعى وصیت الهى مى‏شد و حق از باطل و عالم از جاهل شناخته نمى‏شد.

 

 

 

این مرد فاسد که به خداوند افتراهاى دروغین مى‏بندد، مدعى امامت شده است و من نمى‏دانم که به خاطر کدامین فضیلت امید به چنین مقامى دوخته است!؟

 

 

آیا فقیه دین شناس است؟ به خدا قسم که او حلال را از حرام تشخیص نمى‏دهد و خطا را از درست جدا نمى‏کند.

 

 

آیا به علم خود امیدوار شده است؟ در حالى که حق را از باطل تشخیص نمى‏دهد و محکم را از متشابه نمى‏شناسد؛ حتى او احکام نماز و اوقات آن را نمى‏داند!

 

آیا زهد و ورعش امید امامت را در دل او کاشته است؟ خدا شاهد است که او چهل روز نماز را ترک کرد تا شعبده بازى را یاد بگیرد. شاید به این زودى‏ها خبر آن به شما نیز برسد.ظرف‏هاى شرابش در کنار هم چیده شده‏اند و آثار معصیت پروردگارش شناخته شده و برپاست.

 

آیا نشانه‏اى بر امامتش دارد؟ پس بیاورد! آیا دلیل بر امامتش دارد؟ پس، اقامه کند! آیا آیه و روایتى بر امامت او دلالت مى‏کند؟ اگر چنین است، آن را ذکر کند.

 

خداوند توفیقت دهد! از این ظالم درخواست کن و او را امتحان کن و از او درباره آیه‏اى سؤال کن تا آن را براى تو تفسیر کند. یا از نماز بپرس تا احکام و واجبات آن را برایت توضیح دهد. تا از حال و روز او و شأن و منزلتش برایت روشن شود و ایرادات و نواقصش برایت آشکار گردد.

 

خداوند حق را براى اهلش حفظ خواهد کرد و آن را در محل خودش استقرار خواهد داد.

 

خداوندنمى‏خواهد که‏امامت بعد از حسن وحسین در دوبرادر جمع‏شود.

 

زمانى که خدا به ما اجازه سخن گفتن دهد، حق آشکار مى‏شود و باطل از بین مى‏رود و از تسلط بر شما فرو مى‏ماند.

 

کفایت و رفتار نیکو و ولایت را از خدا مى‏خواهم و او ما را کفایت مى‏کند و چه وکیل خوبى است!

 

آیا جایز است که دستان پاکم را به سوى هدایاى نجس و آلوده دراز کنم!؟ هدایایى که حلال و حرام آن با هم مخلوط شده‏اند.

 

خداوند متعال به زنان پیامبر شرافت داد و آن‏ها را به مادر مؤمنین بودن مخصوص کرد. رسول خداصلى الله علیه وآله نیز به حضرت امیر فرمودند: اى على! شرافت ام المؤمنین بودن مادامى است که این‏ها معصیت خدا را نکنند. هر کدام از آن‏ها که عصیان کرد و بر تو شورید، او را طلاق بده و او را از شرافت ام المؤمنین بودن ساقط کن.

 

اگر خداوند قصد خوار کردن کسى را داشته باشد، او را از رحمت خود دور مى‏کند. و هرکه خدا او را دور کرد کسى حق ندارد به او نزدیک شود.

 

زمانى که موسى‏علیه السلام با خدا در وادى مقدس مناجات مى‏کرد. عرض کرد: خدایا بى‏تردید من تمام محبتم را براى تو خالص کردم و دلم را از محبت غیر تو شستم. این در حالى بود که او علاقه شدیدى به همسر و فرزندانش داشت. از این رو خدا فرمود: کفش‏هایت را در بیاور؛ یعنى اگر محبتت را براى من خالص کرده‏اى و دلت را از غیر من شسته‏اى در این صورت محبت خانواده‏ات را به کلّى از دلت خارج کن.

 

زکریاعلیه السلام از خدا خواست تا اسماء خمسه را به او بیاموزد. جبرئیل‏علیه السلام نازل شد و آن‏ها را به او آموخت. زکریا هرگاه که نام‏هاى محمّد، على، فاطمه و حسن را مى‏برد، تمام غم و اندوهش از بین مى‏رفت و گرفتارى‏اش برطرف مى‏شد، امّا هرگاه که نام حسین را مى‏آورد، بى‏اختیار اشک مى‏ریخت و غم و اندوه دلش را فرا مى‏گرفت. روزى به خدا عرض کرد: الهى چرا هرگاه نام چهار تن اوّل را مى‏برم، دلم آرام مى‏شود، اما هرگاه نام حسین را بر زبان جارى مى‏کنم اشکم جارى مى‏شود و طوفانى از غم و اندوه مرا فرا مى‏گیرد؟ پس خدا نیز او را از داستان حسین‏علیه السلام باخبر ساخت.

 

کهعیص: «کا» کربلاء، «ها» کشته شدن، عترت پیامبر، «یا» یزید است که به حسین ظلم کرد. «عین» عطش و «صاد» صبر حسین است.

 

زمانى که زکریاعلیه السلام از سرّ مسئله باخبر شد، سه روز پى در پى از محل نمازش جدا نشد و اجازه نداد کسى نزد او بیاید. مدام گریه مى‏کرد و فریاد مى‏کشید و مى‏گفت: الهى آیا بهترین بندگانت را به مصیبت فرزندش گرفتار خواهى کرد!؟ آیا چنین بلایى را بر او نازل خواهى کرد!؟ الهى آیا لباس این مصیبت را به تن على و فاطمه خواهى کرد!؟ الهى آیا آن‏ها را گرفتار این فاجعه خواهى نمود!؟ سپس پیوسته عرض مى‏کرد: خدایا در این سنّ پیرى فرزندى به من عطا کن و او را وارث و وصى من قرار بده و او را مانند حسین کن. زمانى که او را به من عنایت کردى، محبّت او را در دل و جان من بینداز و آن‏گاه مرا به مصیبت او گرفتار کن، همان طور که محمّد را که دوست توست به مصیبت فرزندش مبتلا خواهى ساخت. خداوند نیز دعایش را مستجاب کرد و یحیى را به او عنایت کرد و آن‏گاه پدرش را به مصیبت او گرفتار کرد.

 

همان طور که یحیى شش ماه زاده شد، حسین نیز شش ماهه زاده شد.

 

آیا ممکن است که انتخاب مردم اشتباه از آب دربیاید و شخص فاسدى را انتخاب کنند؟ زیرا آن‏ها از اعماق دل همدیگر خبر ندارند.

عرض کردم: بله ممکن است.

فرمود: علت همان است.

 

حضرت موسى که با خدا سخن مى‏گفت، با آن همه عقل و علم و نزول وحى بر او، بهترین‏هاى قومش را که هفتاد تن بودند، براى میقات پروردگارش انتخاب کرد. آن‏ها کسانى بودند که موسى‏علیه السلام در ایمانشان و اخلاصشان شک نداشت. اما تمام آن‏ها منافق از آب در آمدند.

 

حق انتخاب تنها براى کسى است که از زوایاى مخفى قلب‏ها آگاه باشد و سراپرده پنهان افراد براى او آشکار باشد.

 

انتخاب مهاجرین و انصار ارزش نخواهد داشت؛ زیرا ما دیدیم که انبیاء زمانى که قصد انتخاب مصلحین را دارند، مفسدین را انتخاب مى‏کنند!

 

آن‏ها از روى طمع ایمان آورده بودند؛ زیرا آنان با یهودیان نشست و برخاست داشتند. تا آن‏ها از تورات و سایر کتب گذشتگان درباره سرنوشت قیام محمدصلى الله علیه وآله خبر دهند. یهودیان به آن‏ها گفته بودند که محمّدصلى الله علیه وآله قطعاً بر تمام عرب مسلط مى‏شود همان طور که بخت النصر بر تمام بنى اسرائیل مسلط شده بود. تنها تفاوتشان در آن است که بخت النصر در ادعاى خود دروغگو بود، امّا محمّدصلى الله علیه وآله صادق خواهد بود.

به همین جهت آن دو نزد پیامبرصلى الله علیه وآله آمدند و او را با شهادت بر یگانگى خدا یارى کردند و به خاطر طمع در این‏که بعد از پیروزى بر عرب آن‏ها را بر شهر و دیارى حکمفرما خواهد کرد، با او بیعت کردند.

 

زمانى که دیدند پیامبر آن‏ها را فرمانروا نکرد، صورت خود را با چند نفر دیگر پوشانیدند و از گردنه بالا رفتند تا او را به قتل برسانند. امّا خداوند حیله آن‏ها را برهم زد و آن‏ها را با عصبانیت تمام برگرداند.

 

طلحه و زبیر با على‏علیه السلام بیعت کردند؛ زیرا امیدوار بودند که هر کدام به فرمانروایى شهر و دیارى برسند. به همین خاطر زمانى که مأیوس شدند، بیعتش را شکستند و بر علیه او شوریدند.